جدول جو
جدول جو

معنی سازمان دادن - جستجوی لغت در جدول جو

سازمان دادن
نظم و ترتیب دادن
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
فرهنگ فارسی عمید
سازمان دادن
(چَ گِ رِ تَ)
تشکیل سازمان. ترتیب و تنظیم سازمان
لغت نامه دهخدا
سازمان دادن
تشکیل و ترتیب و تنظیم سازمان
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
سازمان دادن
مرتب کردن، نظم دادن، سامان دادن
متضاد: درهم ریختن، نابسامان کردن، تشکیلات، برنامه ریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سازمان دادن
لتنظيمٍ
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به عربی
سازمان دادن
Structure
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سازمان دادن
structurer
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سازمان دادن
estructurar
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
سازمان دادن
структурировать
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به روسی
سازمان دادن
strukturieren
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به آلمانی
سازمان دادن
структурувати
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
سازمان دادن
strukturyzować
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به لهستانی
سازمان دادن
构造
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به چینی
سازمان دادن
estruturar
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
سازمان دادن
تنظیم کرنا
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به اردو
سازمان دادن
গঠন করা
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به بنگالی
سازمان دادن
จัดโครงสร้าง
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به تایلندی
سازمان دادن
kupanga
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
سازمان دادن
yapılandırmak
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
سازمان دادن
strutturare
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
سازمان دادن
לבנות מבנה
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به عبری
سازمان دادن
구조화하다
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به کره ای
سازمان دادن
menyusun
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
سازمان دادن
संरचना करना
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به هندی
سازمان دادن
structureren
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به هلندی
سازمان دادن
構造化する
تصویری از سازمان دادن
تصویر سازمان دادن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زمان دادن
تصویر زمان دادن
وقت دادن، مهلت دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امان دادن
تصویر امان دادن
کسی را در پناه خود درآوردن و جان و مال او را حفاظت کردن، فرصت دادن، زمان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامان دادن
تصویر سامان دادن
نظم و ترتیب دادن و آراستن، سر و صورت دادن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
مهلت دادن. فرصت و وقت دادن:
برآویخت قارن ابا بارمان
سوی چاره جستن ندادش امان.
فردوسی.
اگر نه از قبل شرم آن نگارستی
ز بوسه ندهمی او را بهیچ وقت امان.
فرخی.
حصار دیگر گلواره بد که شاه عجم
بکند از بن و یک ساعتش نداد امان.
عنصری.
ملک الموت او را امان نداد که پای از رکاب بدر آورد و همچنان یک پای در رکاب و یک پای بیرون آورده جان او قبض کرد. (اسکندرنامه، نسخۀ سعید نفیسی).
هم آنجا امانش مده تا بچاشت
نشاید بلا بر دگر کس گماشت.
سعدی.
فریبنده را پای در پا منه
چو رفتی و دیدی امانش مده.
سعدی.
که چندان امانم ده از روزگار
که زین نحس ظالم برآید دمار.
سعدی.
گرش بر فریدون بدی تاختن
امانش ندادی به تیغ آختن.
سعدی.
زنهار نمی خواهم کز کشتن امانم ده
تاسیرترت بینم یک لحظه مدارایی.
سعدی.
گفتم روم بخواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمی دهد.
حافظ.
، امین. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به امانت شود
لغت نامه دهخدا
(چَ گَ / گِ زَ دَ)
نظم و ترتیب دادن. سر و صورت دادن:
خدایگانا گر بشنوی ز بندۀ خویش
مگر بعذر دهد کار خویش را سامان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
تصویری از امان دادن
تصویر امان دادن
زنهاردهی زنهار دادن کسی را در کنف حمایت خود گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامان دادن
تصویر سامان دادن
نظم دادن ترتیب دادن آراستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان دادن
تصویر امان دادن
((اَ. دَ))
مهلت دادن، فرصت دادن
فرهنگ فارسی معین
نظم دادن، مرتب کردن، انتظام بخشیدن، درست کردن، سروسامان دادن، سامان دهی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد